ساده میگویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست
از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
گونه های صورتت
در یک گوشه ای جمع می شوند
وقتی که می خندی...
وچه بوسیدنی است
آن نقطه
آن لحظه!
ای دوست گلی به یادگار بفرست
گر لایق گل نیستم خار بفرست
از بهر خدا نه از بهر دلت
من پیامی داده ام تو جوابی بفرست
خداوندا..
در گلویم ابر کوچکیست که خیال بارش ندارد!
میشود مرا بغل کنی؟
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
دستـ ــ بہ صورتم نزטּ!
نقآبـ ـــ خَندآنے کہ..
برصورتم زَدَه ام مے اُفتد!
وآنگاہ سیل اشکـ ــ مـטּ..
تـُـورابـــ ـــآخُود مے برد
وَبآز مـטּ مے مآنم وتنهآیے....
دورادور نگران هستمت . . .
یک نفر هست که از پنجره ها
نرم و آهسته مرا می خواند
گرمی لهجه ی بارانی او
تا ابد توی دلم می ماند
نظرات شما عزیزان:
+ شنبه 24 اسفند 1392برچسب:
,
در ساعت2:42 PM یه دوست
| |